آن کس که نماز کند و روزه دارد
به خلق نزدیک بود
و آن کسی که فکرت کند به خدای.

******

نقلست ازمرحوم قطب الّدین راوندى که روزى امام سجّاد علیه السّلام ، به سمت یکى از باغات خود در اطراف مدینه حرکت مى کرد، در بین راه گرگى را دید که موهاى بدنش ریخته بود با حالتى غمگین ناله مى کرد و زوزه مى کشید.
چون حضرت نزدیک گرگ رسید، فرمود: بلند شو برو، من برایش دعا مى کنم و إ ن شاء اللّه مشکلى نخواهد داشت .
پس گرگ حرکت کرد و رفت ، شخصى که همراه امام علیه السّلام بود به حضرت گفت : جریان این گرگ چه بود؟
امام علیه السّلام فرمود: گرگ مى گفت : من همسرى دارم که در حال زایمان و در شدّت درد، ناراحت است به فریاد ما برس و چاره اى بیندیش که با سلامتى فارغ شود و من قول مى دهم که ما و ذریّه ما آسیبى به شما و شیعیانتان نرسانیم ؛ و من به او گفتم : انجام مى دهم ، سپس گرگ با خاطرى آسوده حرکت کرد و رفت.

منبع: الخرائج والجرائح : ج 2، ص 58

 

حضرت ابو جعفر، امام محمد باقر صلوات اللّه و سلامه علیه حکایت فرماید:
روزى پدرم ، امام سجّاد، حضرت زین العابدین علیه السّلام به همراه عدّه اى از دوستان به اطراف شهر مدینه ، جهت تفریح و استراحت رفتند، که من نیز با ایشان همراه بودم .
چون سفره غذا گسترانیده شد و افراد آماده خوردن طعام شدند، ناگاه آهوئى در آن نزدیکى عبور کرد، پدرم امام سجّاد علیه السّلام خطاب به آهو کرد و فرمود:
اى آهو! من علىّ بن الحسین بن علىّ بن ابى طالب هستم و مادرم فاطمه زهراء علیهاالسّلام ، دختر رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله مى باشد، نزدیک ما بیا و با ما هم غذا شو.
آن گاه ، آهو جلو آمد و کنار سفره همانند دیگر دوستان نشست و مشغول خوردن غذا شد.
پس از گذشت لحظه اى ، یکى از افراد اشاره اى کرد و آهو را ترساند؛ وقتى آهو خواست فرار کند، پدرم اظهار نمود:
آن حیوان را نترسانید چون که در پناه من قرار گرفته است و سپس به آهو خطاب کرد و فرمود: نترس ، تو در پناه من هستى و کسى با تو کارى نخواهد داشت .
و آهو با آسودگى خاطر مشغول خوردن غذا شد، که این بار یکى دیگر از افراد دستى بر پشت آهو کشید و آهو پا به فرار گذاشت .
پدرم امام سجّاد علیه السّلام به کسى که دست بر کمر آهو کشید و آن را ترساند، فرمود: تو مرا نزد آهو سبک و ضایع کردى و تو سبب شدى که آهو از ما سلب اعتماد کند.
و سپس افزود: من دیگر با تو سخن نخواهم گفت و متوجّه باش که براى این حرکت ناشایسته ات ضرر خواهى دید.
و پس از مدّتى آن شخص با شتر خود به اطراف مدینه رفته بود، که شتر او فرار کرد و مردم هر چه کردند، نتوانستند شتر او را به منزلش باز گردانند.

منبع: إ ثبات الهداة : ج 3

شناحت امام سجاد (ع)

مرحوم علاّ مه مجلسى به نقل از شیخ الطایفه مرحوم طوسى حکایت کند:
روزى حضرت سجّاد، امام زین العابدین علیه السّلام به عنوان انجام مراسم حجّ خانه خدا، عازم مکّه مکرّمه گردید.
در مسیر راه از شهر مدینه به مکّه ، به بیابانى رسید که دزدهاى بسیارى جهت غارت و چپاول اموال حاجیان و اذیّت و آزار ایشان ، سر راه ایستاده و کمین کرده بودند.
همین که امام علیه السّلام نزدیک دزدان رسید، یکى از آن دزدها جلو آمد و راه را بر آن حضرت بست و منع از حرکت آن بزرگوار به سوى مکّه معظّمه گردید.
امام زین العابدین علیه السّلام با متانت و خون سردى به آن دزد خطاب نمود و اظهار داشت : چه مى خواهى ؟ و به دنبال چه چیزى هستى ؟
دزد پاسخ داد: مى خواهم تو را به قتل رسانده و آن گاه وسائل واموال تو را غارت کنم .
حضرت فرمود: من حاضر هستم که با رضایت خود اموال و آنچه را که همراه دارم ، با تو تقسیم کنم و با رضایت خویش نصف آن ها را تحویل تو دهم .
دزد راهزن گفت : من نمى پذیرم و باید برنامه و تصمیم خود را، که گفتم اجراء کنم .
حضرت سجّاد علیه السّلام فرمود: من حاضرم از آنچه که به همراه دارم ، به مقدار هزینه سفر خویش بردارم و بقیّه آن را هر چه باشد در اختیار تو قرار دهم .
ولیکن دزد همچنان بر حرف خود اصرار مى ورزید و با لجاجت پیشنهاد امام زین العابدین علیه السّلام را نپذیرفت .
پس چون حضرت چنین حالت و برخوردى را از آن دزد مشاهده نمود، از او سؤ ال نمود: پروردگار تو کجاست ؟
دزد پاسخ داد: در خواب است.
در این موقع حضرت کلماتى را بر زبان مبارک خود جارى نمود و زمزمه اى کرد که ناگهان دو شیر درّنده پدیدار گشتند؛ و به دزد حمله کردند و یکى سر دزد و دیگرى پایش را به دندان گرفت و هر یک او را به سمتى مى کشید.
سپس امام سجّاد علیه السّلام اظهار داشت : گمان کردى که پروردگارت  در خواب است!
و بعد از آن ، امام علیه السّلام به سلامت و امنیّت به راه خود ادامه داد و به سوى مکّه معظّمه حرکت نمود.

شناحت امام سجاد (ع)

نقلست ازلیث بن سعد که:
در سال 113 هجرى قمرى براى زیارت کعبه الهى ، به حجّ مشرّف شده بودم ، و چون به شهر مکّه معظّمه وارد شدم و نماز ظهر و عصر را به جا آوردم .
به بالاى کوه ابو قبیس - که در کنار کعبه الهى قرار دارد - رفتم ؛ و در آن جا مردى را دیدم که نشسته و مشغول دعا و نیایش مى باشد؛ و بعد از اتمام دعا، به محضر پروردگار، چنین خواسته اى را طلب کرد: اى خداوندا! من به انگور علاقه و اشتهاء دارم ، خدایا هر دو لباس من کهنه و پوسیده گشته است .
هنوز دعا و سخن او تمام نشده بود، که ناگهان دیدم ظرفى پر از انگور جلوى آن شخص ظاهر گشت ، که انگورى همانند آن هرگز ندیده بودم ؛ و همراه آن نیز دو جامه ، همچون بُرد یمانى آورده شد.
هنگامى که آن شخص خواست شروع به خوردن انگور نماید، من نیز جلو رفتم و گفتم : من نیز با شما در این هدایا شریک هستم .
اظهار داشت : براى چه ؟
عرضه داشتم : چون شما دعا مى کردى و من آمین مى گفتم .
آن شخص فرمود: پس جلو بیا و با من میل نما؛ و مواظب باش که چیزى از آن را مخفى و پنهان منمائى .
هنگامى که انگورها را خوردیم ، اظهار داشت : اکنون یکى از این دو جامه را نیز بگیر.
عرض کردم : خیر، من احتیاجى به آن ندارم .
فرمود: پس آن را بر من بپوشان ، و چون آن دو جامه را پوشید، حرکت کرد و من هم دنبالش رفتم تا به مَسعى - محلّ سعى بین صفا و مروه - رسیدیم ، مردى آمد و اظهار داشت : من برهنه ام ، مرا بپوشان ، خداوند تو را بپوشاند.
آن شخص هم یکى از آن دو جامه را از تن خود بیرون آورد و به آن سائل داد.
لیث بن سعد گوید: من آن شخص را نشناختم کیست ، و از مردم پرسیدم که آن مرد چه کسى مى باشد؟
در پاسخ گفتند: او حضرت علىّ بن الحسین ، امام سجّاد، زین العابدین علیه السّلام مى باشد.

درخواست

مطابق آنچه از آموزه‌های دین اسلام، و روایات امامان معصوم -که درود و سلام خداوند بر آنان باد- بدست می‌آید، باید تمام  حاجات و نیازهای  خود را از خداوند خواست چنان که خداوند به حضرت موسی می‌فرماید "یَا مُوسی سَلنِی کُلَّما تَحتَاجُ اِلَیهِ حَتَی عَلَفَ شَاتِکَ وَ مِلحَ عَجِینِک" (1) ای موسی هرچه نیاز داری از من بخواه حتی علف گوسفندت و نمک غذایت را.

اینجا پرسشی در ذهن نقش می‌بندد که، پس اگر در تمام خواسته‌های خود دست به دعا شویم جایگاه عوامل و سببهای طبیعی که همگی تأثیر آن را در تمام زندگی خود دیده‌ایم، چه می‌شود؟ به بیانی دیگر، آیا "در خواست" از خداوند اثر "مه و خورشید و فلک" را از بین می‌برد؟

خداوند به حضرت موسی می‌فرماید "یَا مُوسی سَلنِی کُلَّما تَحتَاجُ اِلَیهِ حَتَی عَلَفَ شَاتِکَ وَ مِلحَ عَجِینِک" (1) ای موسی هرچه نیاز داری از من بخواه حتی علف گوسفندت و نمک غذایت را

آیا باید تأثیر دارو را در بهبود بیماری نادیده گرفت و برای شفای آن صرفاً دست به دعا شد؟

ابتدا به طبیعت و علل طبیعی نگاهی می‌اندازیم ؛ آنچه در نگاه اول البته از دریچه‌ی پاسخ بر این سوال به دست می‌آید این است که خود طبیعت ساخته‌ی خدا و منشأ‌ اثر بودن آن به اراده او بوده است و همه مطابق حکمت خداوند بجا آفرید شده و مؤثر گشته‌اند و معنا ندارد که خداوند خود آنچه را که آفریده و اثر داده را باطل کرده و از بین ببرد.

جواب سوال هم همینجاست ، بله درست است که "مه و خورشید و فلک در کارند" اما نباید ازین نکته غافل شد که این عوامل طبیعی خود علل متوسط و به منزله رابطی میان علت اصلی و معلولند، و سبب واقعی، خدایی است که "مه و خورشید و فلک" را آفریده و منشاه اثرشان ساخته است.

آنچه موجب خطای ما در این میان گشته است، اُنس ما به اثر عوامل طبیعی است، مایی که بارها و بارها شوری نمک را چشیده‌ایم، پنداشته‌ایم که نمکین گشتن مذاقمان در واقع ازوست، غافل از آنکه خدا نمک را شور آفرید.

آنچه به یاری این مدعا می آید آنجاست که هرگاه خدا بخواهد این عوامل میانی اثر خود را باخته و حتی خاصیت ضدش را بر خود گرفته است "قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ گفتیم: ای آتش ، بر ابراهیم خنک و سلامت باش" (2)

برآیند کلام،  نمایان شدن فرمایش امامان معصوم است که: نباید بر علل و اسبابی که می‌شناسیم تکیه کنیم و آنها را علت تام و تمام بدانیم، بلکه باید فراموشمان نشود که در پشت آن، دست قدرتمندی است که طبیعت را وسیله نیل ما به خواسته‌ها و تمایلاتمان ساخته است.

آنچه موجب خطای ما در این میان گشته است، اُنس ما به اثر عوامل طبیعی است، مایی که بارها و بارها شوری نمک را چشیده‌ایم، پنداشته‌ایم که نمکین گشتن مذاقمان در واقع ازوست، غافل از آنکه خدا نمک را شور آفرید

و باید بدانیم که: "لا مؤثر فی الوجود الا الله، هیچ موثری جز خدا در وجود نیست" و اول باید ازو خواست آنگاه در عللی که می شناسیم سراغ لطف و تفضل او و اجابت خواسته‌ی خود باشیم.

خبر شهادت

آخرین بار بود، که به خانه آمد، مدت کوتاهی را در کنار ما ماند، روز نوزده دی ماه گفت:«قصد دارد به جبهه بازگردم، صبح از خانه بیرون زد، و ساعتی بعد با یک جعبه شیرینی بازگشت، شگفت‌زده به او نگاه کردم، با خنده گفت:«این شرینی، شیرینی شهادت من است». قول بده من که رفتم هرکس که اینجا آمد، به او از این شیرینی بدهی و بگوئی که شیرینی شهادت یعقوب است، ابتدا خودش یک شیرینی برداشت، و مرا هم مجبور کرد که از آن بخورم. دو روز بعد خبر شهادت

و این گونه است هنر مردان خدا

 

امام صادق (ع ) فرمود:

امام صادق (ع ) فرمود:

خداوند توسط یکى از پیامبرانش ، این پیام را به مردم رساند: ((هر مردمى که در راه اطاعت من باشند، و در آنحال به آنها وسائل خوشى و رفاه را بدهم ، سپس آنها از آنچه دوست دارم (اطاعت ) به آنچه ناپسند دارم (گناه ) منتقل شوند، آنها را آنچه دوست دارند به آنچه ناپسند مى شمرند منتقل مى سازم ، و اگر بر اثر نافرمانى من گرفتار بلا گردند، و سپس از آنچه ناپسند دارم به آنچه دوست دارم (از گناه به اطاعت گرایند، آنها را از آنچه نمى خواهند به آنچه دوست دارم منتقل مى کنم .
و هر مردمى که از من نافرمانى کنند و به سختى افتند، سپس از گناه به اطاعت منتقل شوند، آنها را به آنچه دوست دارند منتقل کنم ، رحمت من بر خشم من پیشى گرفته است ، پس از رحمت من ناامید نباشید زیرا گناهى را که مى آمرزم نزد من بزرگ نمى نماید، و به آنها بگو با عناد و لجبازى در معرض خشم من نیایند و دوستانم را سبک نشمارند زیرا هنگام خشم ، هیبتهائى دارم که هیچیک از مخلوقم تاب مقاومت آن را ندارد)).